اسلام و دولت
نویسنده: صالح میرزابگ اوغلو
مترجم: عبدالباری فیضی
اسلام هماننده التصاق روح به عضوی، محکم وابسته به دولت است؛ هرگز جدا نمی شود و بدون او عضو غیرقابل تفکر است.
●
آیا عاقلانه است که اسلام با در بر گرفتن تمام کائنات،د ولت را که مجموع ارزش مادی و معنوی جامعه انسانی دارد، خارج از مرزهای خود بگذارد؟
●
از آنجا که “خلق(مردم)” در اسلام ظاهر حق و حق، باطن “خلق(مردم)” بوده؛ بنابر این تک معیار دولت اسلامی حق است و یگانه حاکمیت مال اوست.
●
خلق(مردم) در اسلام، با صفت اسیر(تسلیم شدن) حق و حقیقت به عنوان واقع و مکمل بودن بی حدود آزاده و مجددا به عنوان واقع و مکمل بودن بی حدود وابسته است.
●
پس اسلام، از خالص ترین و کامل ترین زاویه درک گرفته تا با پیشرفته ترین حریت به پیشرفته ترین دولت گرایی در یک زمان و مکان متحد کننده است.
●
در اسلام، دولت از نظر تقسیم حقوقی که حق(الله) به افراد داده، ضعیف ترین بنده و مجددا از نظر احقاق حقوق حق(الله) بر افراد، قوی ترین آقاست.
●
در اسلام اداره شکلی نیست، اداره روحی است؛ در اسلام منزه و علوی، هیچ گونه علاقه ای -ماننده سلطنت، جمهوریت و سایر- بسوی اشکال ابتدایی و بسیط و ترجیحات کادری که در سطح زمین باقی مانده موجود نیست.
●
یقینا اصل قاعده اسلام از نظر روح انتزاعی اساس اداره؛ در پشتیبان شخصیت بزرگ و محوری، انتخاب و پذیرفته شده و مورد اطاعت کل جامعه و ملت قرار گرفته، ورود به منظم ترین نظام -مانند امام و جماعت پشت سر او- بسوی حق(الله) است. در اینجا دولت تحت رهبری این شخصیت که در اسلام “اولو الامر” نامیده میشود، بر حسب زمان و مکان، برترین و پیشرفتهترین نوع حکومت و اداره خواهد بود و در میان اشکال موجود اکثرا به شکل حکومت سلطنتی بیگانه باقی خواهد ماند.
●
رئیس دولت اسلامی، متکامل و با شخصیت ترین مسلمان آن جامعه، در ورای(آنسو) حبیب پروردگار عالمیان که الله هست، در ورای آن نیز هم با امر و اراده مطلق ذات الله است.
منبع: دولت اعلی
نویسنده: صالح میرزابگ اوغلو
مترجم: عبدالباری فیضی
نشریات: ابداع، استانبول، ۲۰۱۸
صفح: ۱۸۲،۱۸۱
ترتيب: نور زيندبون